برگردانیدن
لغت نامه دهخدا
- امثال :
صد مثل ترا، یا صد مثل مرا سر رود، یا سر آب می برد و تشنه برمی گرداند ؛ بسیارمکار و محیل است. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| واژگون کردن. ( ناظم الاطباء ). قلب کردن. وارونه کردن ، چنانکه یقه را یا خمی را. ( یادداشت دهخدا ): اًصداف ، اًقلاب ، اًکباء، اکتفاء، اًمالة، تقلیب ، زَوء، صَدف ، عَطف ، قَلب ، قَلف ، کَب ، لَی ، لَیّان ، مَیل ، هَید؛ برگردانیدن خنور را. ثِبان ، ثَبن ؛ برگردانیدن جامه و دوختن آن. دَمدَمة، دَهدهة؛ برگردانیدن بعض چیزی را بر بعض. ( از منتهی الارب ). || زیر و رو کردن. ( ناظم الاطباء ). پشت و رو کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- برگردانیدن زمین ؛ عادةً یک ذرع و گاهی بیشتر بعمق خاک آن بیرون کرده و سنگ آن به غربال گرفته و باز جای ریختن خاک. ( یادداشت دهخدا ): عزَج ؛ برگردانیدن به بیل زمین را. کِراب ، کُروب ؛ برگردانیدن و شیار کردن زمین را جهت کشت. ( از منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید