برگذاردن

لغت نامه دهخدا

برگذاردن. [ ب َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) برگزاردن. انجام دادن. فیصله دادن. برگذراندن. و رجوع به برگذاشتن و برگزاردن شود. || برافراختن. رفعت بخشیدن. درگذرانیدن. برتر بردن. برگذراندن :
خرد پاسبان باشد و نیکخواه
سرش برگذارد ز ابر سیاه.
فردوسی.
جهد آن کن که از این کان جهان جان را
برگذاری بخرد زین فلک گردان.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 379 ).
به دانش گرای ای برادر که دانش
ترا برگذارد ازین چرخ اخضر.
ناصرخسرو.

پیشنهاد کاربران

بپرس