برگذار

لغت نامه دهخدا

برگذار. [ ب َ گ ُ ] ( اِمص مرکب ) انجام. اجرا. ( فرهنگ فارسی معین ). || عرض. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) انعام. عطیه. بخشش. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
برده بودم پیش جانان تحفه جانم بدست
برگذار مختصربوده نکرد از من قبول.
ابومعانی.
|| ( ص مرکب ) عابر. رهگذر :
از آن او بجایست و ما برگذار
که چون ما نکاهد وی از روزگار.
اسدی.
سخن به که ماند ز ما یادگار
که ما برگذاریم و او پایدار.
( ازسندبادنامه ص 29 ).
و رجوع به برگذر شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- سپری سپردن . ۲- انعقاد .
انجام اجرا .

فرهنگ عمید

= برگزار

پیشنهاد کاربران

بسیار عالی، سپاس از شما
عالی بود ، سپاس
فعل های �برگزاردن� و �برگذاردن�
این دو فعلِ مرکب در متون معتبر متأخرِ فارسی کم و بیش در یک معنا به کار رفته اند و براساس شواهد موجود نمی توان حکم کرد که برگزار با �ذ� صحیح است یا با �ز�. �برگذاشتن� به معنای �انجام دادن، فیصله دادن� بوده و �برگزاردن� به معنای � تقبل کردن و برعهده گرفتن� است. علت آنکه در انشای معاصران این اصطلاح بیشتر با حرف �ز� به کار می رود این است که آن را، آگاهانه یا ناآگاهانه با �به جا آوردن و ادا کردن� از یک مقوله می دانند و فعل �برگذاشتن� را که امروزه نامستعمل است، در نظر نمی آورند. اما متضاد فعل اخیر را که �فروگذاشتن� به معنای �کوتاهی کردن در کار و انجام ندادن� است، نباید از نظر دور داشت. می توان گفت که �برگذار کردن� متضاد �فروگذار کردن� است.
...
[مشاهده متن کامل]

برگذار میکنیم

بپرس