برکنه

لغت نامه دهخدا

برکنه.[ ب َ / ب ِ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) درهم کوفته شده هر چیزی بتخصیص عطریات را، و بکسر اول هم گفته اند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). درهم کوفته از عطریات است و قیل با کاف فارسی و ایضاً با باء فارسی نیز خوانده اند و این اصح است. ( شرفنامه منیری ). هر چیز نرم کرده درهم آمیخته خصوصاً مواد معطر. || یک نوع معجونی که از ورق طلا و نقره می سازند. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)
رکن (۴ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

«رُکْن» در اصل به معنای ستون و پایه اصلی، و بخش مهم هر چیز است، و در اینجا ممکن است اشاره به ارکان بدن باشد. یعنی فرعون به طور کامل و با تمام ارکان بدن به موسی(علیه السلام) پشت کرد. بعضی نیز گفته اند که منظور در اینجا لشکر او است، یعنی تکیه بر ارکان لشکر خویش کرد و از پیام حق روی گردان شد. و یا این که هم خودش از فرمان خدا روی برتافت، و هم ارکان حکومت و لشکر خود را منحرف ساخت.
میل و آرام گرفتن. در صحاح و اقرب گوید . به ستمگران میل نکنید و گرنه شما را می‏گیرد. رکن به معنی جانب و طرف محکم شیی‏ء است (صحاح) و بر سبیل استعاره به نیرو اطلاق می‏شود (راغب) . ظاهراً مراد از آن در آیه اقوام و عشیره است. یعنی ای کاش در قبال شما نیروئی داشتیم و یا به تکیه گاه محکمی (از قبیل عشیره) لا حق می‏شدم تا مرا یاری کنند. *. مراد از رکن تکیه گاه و قوای فرعون است یعنی با قوای خویش روی بگردانید و گفت: جادوگری است یا دیوانه‏ای (یعنی موسی).

پیشنهاد کاربران

بپرس