برکند

لغت نامه دهخدا

برکند. [ ب َ ک َ ] ( ص ، اِ ) مرد ضخیم و تنومند. || رشوت و پاره. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || جغد. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

کنده شد، جدا شد
بلند کند ، بکند ( از مصدر کندن )
کند
کنده شد
جدا کرد
کنده شدن
برکند:کنده شدن ، جداشدن
برکند : کند، جدا کرد ، و. . .
برکند : پاره کرد
مرد ضخیم و نیرومند
جدا کرد ، بلند کرد
جدا کرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس