- چراغ برکرده ؛ چراغ افروخته.
- مشعله برکرده ؛ با مشعل روشن و فروزان. ( از ناظم الاطباء ) :
میر بر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن.
خاقانی.
|| بیرون کرده. || بلندکرده. ( فرهنگ فارسی معین ). || حفظکرده. || ازبیخ برکنده. ( فرهنگ فارسی معین ).