برچیدن


مترادف برچیدن: دانه چیدن، انتخاب کردن، برگزیدن، گزینش کردن، جمع آوری کردن، جمع کردن، گرد آوردن، تعطیل کردن، منحل کردن

معنی انگلیسی:
abolition

لغت نامه دهخدا

برچیدن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) برچدن. چیدن. رجوع به چیدن و برچدن شود. || انتخاب کردن. برگزیدن. منتخب کردن. ( ناظم الاطباء ) : برچید او را از میان امتی که شراره ریزاست آتشش. ( تاریخ بیهقی ص 308 ). صلوة باد بر او و بر آلش و سلام از فاضلترین نسبی وبرچید او را از کریمترین اصلی. ( تاریخ بیهقی 308 ). || جمع کردن. گرد کردن. ( ناظم الاطباء ).
- لب برچیدن ؛ حالتی که پدید آید در ملامح آنگه بگریه آغازیدن خواهد. ( یادداشت مؤلف ).
|| یک یک و دانه دانه برداشتن از زمین. یکان یکان چیزی بسیار عدد را با دست یا دهان یا منقار از زمین برداشتن. برگرفتن. ( یادداشت مؤلف ). چیزی پاشیده را یک یک از زمین برداشتن. التقاط. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). لقط. ( تاج المصادر بیهقی ). لقطة.( دهار ). دانه دانه از زمین برداشتن به منقار چنانکه مرغان یا با دست چنانکه آدمی چیزهای خرد پراکنده را:تلقط؛ از هر جای برچیدن. ( زوزنی ) :
جوان بودم و پنبه فخمیدمی
چو فخمیده شد دانه برچیدمی.
خجسته ( از صحاح الفرس ).
مرغان فروآیند تا آن کرمان [ گرد آمده برعنبر را ] برچینند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). آنرا که [ دیوچه ای را که ] بتوان دید. [ در گلو ] بمنقاش برچینند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
هر شکر کز لفظ او برچید سمع
هم بر آن لفظ و بیان خواهم فشاند.
خاقانی.
برچینمش به مژگان سازم شریک احمر.
خاقانی.
چو گربه در نربایم ز دست مردم چیز
ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم.
سعدی.
|| گسترده را جمع کردن. نوردیدن. لوله کردن :
بدین خیره گفتارهای تباه
نگیری مرا دام برچین زراه.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بساط حسن رخت چید و خط تو برچید
از آنکه کار جهان چیدنست و برچیدن.
؟
- برچیدن جامه را ؛ فرا گرفتن ، برداشتن آن را.
- برچیدن داس ؛ بالا گرفتن آن.
- برچیدن دامن خرگاه ؛ بالا زدن آن.
|| پراکنده را گرد کردن. منتشر را جمع آوردن : بدره های درم بیاوردند و از بام بر لشکر همی پراکندند و ایشان برچیدند. ( تاریخ سیستان ). || جمع کردن. فراهم آوردن از هر جای : جامه ار کهنه بودی که از مزابل برچیدی. ( تذکرة الاولیاء عطار ). || یکان یکان با گلوله و جز آن کشتن : تخم چیزی را از زمین برچیدن تا دانه آخر، کشتن. ( یادداشت مؤلف ). نیست کردن. نابود کردن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- دانه دانه برداشتن ( اززمین ) دانه چیدن . ۲- انتخاب کردن برگزیدن . ۳- جمع کردن گرد کردن . ۴- تعطیل کردن یک بنگاه منحل کردن یک ساختمان .

فرهنگ معین

( ~. دَ ) (مص م . ) ۱ - دانه چیدن . ۲ - برگزیدن . ۳ - جمع کردن . ۴ - تعطیل کردن ، منحل کردن .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] به هم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت، و مانندِ آن.
۲. [مجاز] برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی.
۳. [قدیمی] دانه دانه برداشتن چیزی از روی زمین.
۴. [قدیمی] برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی.
۵. دانه چیدن مرغ از روی زمین.

واژه نامه بختیاریکا

اَو به جا نُهادن؛ ور چیدِن

دانشنامه عمومی

برچیدن ( یا برچیدن حشرات ) ( به انگلیسی: Gleaning ) یک راهبرد تغذیه ای توسط پرندگان است که در آن طعمه های بی مهرگان، عمدتاً بندپایان، را با کندن آنها از شاخ و برگ یا زمین، از شکاف هایی مانند صخره ها و زیر بام خانه ها، یا حتی، از جانوران زنده، مانند کنه و شپش را برمی چینند. این رفتار با شکار هوایی حشرات در هوا یا تعقیب حشرات متحرک مانند مورچه ها در تضاد است. برچیدن در پرندگان به غذایابی برای بذر یا میوه اطلاق نمی شود.
حشره یابی یک راهبرد تغذیه ای رایج برای برخی از گروه های پرندگان است، از جمله کمرکgی ها، چره ریسک ها ( شامل جوجه ها ) ، سسکها، دارخزک های، مگس گیران جهان قدیم، ژیان مرغان جهان قدیم، سسکان جهان قدیم، لیکویان، سرودخوان، چرخ ریسک نمایان، مرغ های مگس و کوکوها. بسیاری از پرندگان بستگی به در دسترس بودن منابع مختلف غذا و فرصت های لحظه ای، از چندین راهبرد تغذیه ای استفاده می کنند.
عکس برچیدنعکس برچیدن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

remove (فعل)
دور کردن، بردن، برطرف کردن، حمل کردن، رفع کردن، زدودن، برداشتن، عزل کردن، بلند کردن، برچیدن، برداشت کردن، از جا برداشتن

liquidate (فعل)
از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن

فارسی به عربی

صف

پیشنهاد کاربران

lift=to remove a rule or a law that says that something is not allowed
برداشتن

بپرس