برچسفیدن. [ ب َ چ َ دَ ] ( مص مرکب ) برچسپیدن. برچفسیدن. چسپیدن. ملصق شدن. || متمایل شدن. منحرف گردیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). برچسفیدن به کسی. اعلواط. ( منتهی الارب ). || منجمد شدن. فسرده گردیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به برچسبیدن شود.