برپیختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) پیچیدن برخود چون ماری. ( یادداشت مؤلف ) : طفل را چون شکم بدرد آمدهمچو افعی ز رنج او برپیخت.پروین خاتون.رجوع به پیختن شود.