برپای کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برپا کردن. اقامه کردن. اقامه. ( تاج المصادر ) : آن جهود سگ ببین چه رای کردپهلوی آتش بتی برپای کرد.مولوی.بر او پادشا حکم برپای کرددو سالش بمصر اندرون جای کرد.شمسی ( یوسف و زلیخا ). || نصب کردن. منصوب کردن. گماردن : سپه را بدان شارسان جای کردیکی پیشرو جست و برپای کرد.فردوسی.
( مصدر ) ۱- ثابت کردن برقرار ساختن . ۲- نصب کردن ایستاده کردن . ۳- اقامه کردن ( نماز )انجام دادن . ۴- منعقد کردن ( مجلس جشن و شادمانی ).