برپا شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
برپا شدن ؛ منعقد شدن. انعقاد، چنانکه جشنی یا عزائی. مهیا کرده شدن :
داند خرد همی که بدین عادت
کاری بزرگ را شده برپائی.
ناصرخسرو.
داند خرد همی که بدین عادت
کاری بزرگ را شده برپائی.
ناصرخسرو.
تشکیل شدن