برپا داشتن


مترادف برپا داشتن: آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن

معنی انگلیسی:
sustain

لغت نامه دهخدا

برپا داشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) تشکیل دادن. بنیاد کردن.
|| اقامه کردن. قائم کردن. برپا ساختن.
- برپا داشتن نماز ؛ اقامه نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. ( تاریخ بیهقی ص 314 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- ثابت کردن برقرار ساختن . ۲- نصب کردن ایستاده کردن . ۳- اقامه کردن ( نماز )انجام دادن . ۴- منعقد کردن ( مجلس جشن و شادمانی ).

فرهنگ معین

(بَ. تَ ) (مص م . ) ۱ - برقرار ساختن . ۲ - برپا کردن جشن و شادمانی .

مترادف ها

observe (فعل)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن

فارسی به عربی

( برپاداشتن(جشن و غیره ) ) لاحظ

پیشنهاد کاربران

نیرودادن، توان بخشیدن
برپا ساختن
آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن
اقامه

بپرس