برپا داشتن
مترادف برپا داشتن: آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
|| اقامه کردن. قائم کردن. برپا ساختن.
- برپا داشتن نماز ؛ اقامه نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. ( تاریخ بیهقی ص 314 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نیرودادن، توان بخشیدن
برپا ساختن
آباد ساختن، آبادان کردن، برافراشتن، نصب کردن، بر پا کردن، برقرار کردن، اقامه کردن، انجام دادن، مجلس کردن
اقامه