برونی
/buruni/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
مترادف ها
خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری
حالت مفعولی، بی طرف، عینی، برونی، مفعولی، قابل مشاهده، علمی و بدون نظر خصوصی
دولپه، برون زاد، برونی، برون روینده، پیدازا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید