برون مرزی


معنی انگلیسی:
external, extraterritorial, foreign, overseas, strange, offshore

لغت نامه دهخدا

برونمرزی. [ ب ِ / ب ُ م َ ] ( ص نسبی ) خارج از مرز.
- حق ( حقوق ) برونمرزی ؛ مصونیت خاصی است که پاره ای اشخاص مانند وزرای مختار و سفرای کبار نسبت به قوانین قضایی کشوری که در آنجا رفته اند دارا میباشند. ( لغات فرهنگستان ).

مترادف ها

exterritorial (صفت)
خارج الملکتی، برون مرزی

پیشنهاد کاربران

برابر درخوری برای واژۀ خارجی، میتواند همین واژۀ [برون مرزی] باشد.
دشمنان خارجی ❌
دشمنان برون مرزی✅
cross border
بیرون مرزها ( یک کشور ) ، مثل بیرون مرزهای ایران ( خارج )

بپرس