باب ورا گرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.
سوزنی.
کز فلک راه برونشو دیده بوددر نظر چون مردمان پیچیده بود.
مولوی.
- برون شو کردن ؛ مخلص یافتن : او مجال راز دل گفتن ندید
زو برونشو کرد و در لاغش کشید.
مولوی.
- || در پنهانی چیزی را تجسس کردن و غیبت کردن. ( ناظم الاطباء ).