برون جستن. [ ب ِ / ب ُ ج َ ت َ ] ( مص مرکب ) بیرون جستن. خارج شدن بشتاب. برآمدن از محلی : برون جست و خون از تنش می چکیدهمی گفت و ازهول جان می دوید.سعدی.