میوه دارانش از برومندی
کرده با خاک سجده پیوندی.
نظامی.
|| برخورداری و کامیابی. ( ناظم الاطباء ) : درین گفتن ز دولت یاریت باد
برومندی و برخورداریت باد.
نظامی.
بگفتن تو دادی تنومندیم تو ده زآنچه کشتم برومندیم.
نظامی.
برومندی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) آبرومندی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آبرومندی شود.