بروع
لغت نامه دهخدا
بروع. [ ب َرْ وَ ] ( اِخ ) بنت واثق. صحابیه است و اصحاب حدیث بِروَع گویند. ( منتهی الارب ).
بروع. [ ب َرْ وَ ] ( اِخ ) نام ناقه عبید راعی نمیری شاعر ابن حسین ، و از اینجاست که جریر جندل بن راعی را بروع می گفت. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید