بروسه

لغت نامه دهخدا

بروسه. [ ب ُ س َ ] ( اِخ ) شهری در مغرب شبه جزیره آسیای صغیر، در جنوب شرقی دریای مرمره ، که در اوایل دولت عثمانیان چندی پایتخت بوده است ، و بیش از یکصدهزار تن جمعیت دارد. در این شهر آبهای گرم معدنی موجود است و ابریشم سازی در آنجا رواج دارد. ( از فرهنگ فارسی معین ). برسا. بروصی. بورسه.

بروسه. [ بْرو/ ب ُ س ِ ] ( اِخ ) فرانسوا. پزشک فرانسوی. وی بسال 1772 م. در سن مالو متولد شدو در سال 1838 م. درگذشت. دستگاه فیزیولوژیک وی مبتنی بر قابلیت تحریک نسوج است. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

فرانسوا پزشک فرانسوی ( و . سن مالو ۱۷۷۲ - ف. ۱۸۳۸ م . ) دستگاه فیزیولوژیک وی مبتنی برقابلیت تحریک نسوج است .
پزشک فرانسوی وی بسال ۱۷۷۲ م . در سن مالو متولد شد و در سال ۱۸۳۸ م . در گذشت دستگاه فیزیولوژیک وی مبتنی بر قابلیت تحریک نسوج است .

پیشنهاد کاربران

بپرس