برهنه

/berahne/

مترادف برهنه: پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور ، فقیر، مستمند، بی نوا، تنگ دست

متضاد برهنه: پوشیده، مستور

معنی انگلیسی:
altogether, bald, bare, naked, nude

لغت نامه دهخدا

( برهنة ) برهنة. [ ب َ هََ ن َ ] ( ع مص ) حجت قائم کردن. ( از منتهی الارب ). برهان اقامه کردن. ( ناظم الاطباء ). برهان آوردن. ( از اقرب الموارد ). دلیل آوردن.
برهنه. [ ب ِرَ / ب َ رَ ن َ / ن ِ / ب ِ هََ ن َ / ن ِ ] ( ص ) ترجمه عریان باشد. ( از غیاث ). عریان ، مثل تیغ برهنه و لوای برهنه. ( آنندراج ). بی مطلق پوشش چنانکه بی جامگی در آدمی و بی برگی در درخت و بی گیاهی در زمین و جز آن. أجرد. أضکل. بحریت. بی پوشش. بی تن پوش. بی جامه. پتی. جرداء. رت. روت. رود. روده. طملول. عاری. عریان. عور. لخت. لخت مادرزاد. لوت.مجرد. معری. مقتشر. منسرح. ج ، برهنگان :
سبک پیرزن سوی خانه دوید
برهنه باندام او درمخید.
بوشکور.
کنون تیر و پیکان آهن گذار
همی بر برهنه نیاید بکار.
فردوسی.
جهودیست درویش و شب گرسنه
بخسبد همی بر زمین برهنه.
فردوسی.
که کس در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید.
فردوسی.
پدر گر بدی جست پیچید از آن
چو مردی برهنه ز باد خزان.
فردوسی.
چو طایر بیامد برهنه سرش
بدید آن سر تاجور دخترش.
فردوسی.
پر از خاک پای و شکم گرسنه
سر مرد بیدادگر برهنه.
فردوسی.
خردمند آنست که دست در قنات زند که برهنه آمده است و برهنه خواهد گذشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357 ). این خانه را صورت کردند... از انواع گرد آمدن مردان با زنان همه برهنه. ( تاریخ بیهقی ص 116 ). پای در موزه کردی برهنه در چنین سرما و شدت. ( تاریخ بیهقی ). جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار و برهنه ، به ازار بایستاد [ حسنک ]. ( تاریخ بیهقی ص 183 ).
برهنه بدی کآمدی در جهان
نبد با تو چیز آشکار و نهان.
اسدی.
پای پاکیزه برهنه به بسی
چون بپای اندر دویدن کشکله.
ناصرخسرو.
زمین گاه پوشیده زو گه برهنه
شجر زوگهی مفلس و گه توانگر.
ناصرخسرو.
زآن پیش کاین عروس برهنه علم شود
کوس از پی زفاف شد آنک نواگرش.
خاقانی.
در خط او چو نقطه و اِعراب بنگرم
خال رخ برهنه ایمان شناسمش.
خاقانی.
بسیار برهنگان دیدم پس از پوشیده شدن تن... که نماندند. ( مرزبان نامه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لخت، عریان، ناپوشیده
( صفت ) ۱- لخت عریان . ۲- بی حجاب ناپوشیده ۳- بی معاش .
ترجمه عریان باشد عریان .

فرهنگ معین

(ب ِ رَ نِ ) [ په . ] (ص . )۱ - لخت ، عریان . ۲ - آشکار، پدیدار، فاش .

فرهنگ عمید

کسی که لباس بر تن ندارد، لخت، عریان، ناپوشیده، ورت، تهک، لاج، غوشت.

واژه نامه بختیاریکا

رات و ریت؛ خِت ( ختلو ) ؛ ریت؛ لیت؛ سیلیت؛ فیت

دانشنامه عمومی

برهنه (آلبوم کریستینا آگیلرا). برهنه ( به انگلیسی: Stripped ) چهارمین آلبوم استودیویی خواننده آمریکایی کریستینا آگیلرا است که در ۲۵ اکتبر ۲۰۰۲  ( ۲۰۰۲ - 10 - ۲۵ ) منتشر شد.
عکس برهنه (آلبوم کریستینا آگیلرا)

برهنه (رنوآر بلگراد ۱۹۱۰). برهنه ( فرانسوی: Nu ، صربی: Купачица / Kupačica ) یک نقاشی در سبک امپرسیونیسم با تکنیک رنگ روغن بر روی بوم است که پیر آگوست رنوآر نقاش فرانسوی در سال ۱۹۱۰ کشیده است. این تابلو اکنون در موزه ملی صربستان قرار دارد و از طرف شاهزاده پل یوگسلاوی برای مردم به معرض نمایش گذاشته شده است. [ ۱]
عکس برهنه (رنوآر بلگراد ۱۹۱۰)

برهنه (فیلم ۲۰۱۳). «برهنگی» ( انگلیسی: Naked ) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
عکس برهنه (فیلم ۲۰۱۳)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

روت, رت, لخت, عریان

مترادف ها

aphyllous (صفت)
بی شاخ و برگ، برهنه، بی برگ

naked (صفت)
برهنه، عریان، لخت، پاک

nude (صفت)
برهنه، عریان، لخت

bald (صفت)
برهنه، طاس، عریان، کچل، بی مو، کل، بی لطف، بی ملاحت

فارسی به عربی

اصلع , عاری

پیشنهاد کاربران

رت - لت - لوت
Dick naked
Wearing no clothes completely nude
واژه برهنه
معادل ابجد 262
تعداد حروف 5
تلفظ bera ( e ) hne
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: brahnak]
مختصات ( ب ِ رَ نِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی berahne
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
نامستور. [ م َ ] ( ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
لوت در حقیقت لؤت است در ترکی، ودر فارسی به معنی برهنه ، وکویر هم کلمه عربی است، کویر لؤت یعنی کویر برهنه، و هم چنین کلمات لات، لوطی، لؤت، کلمات ترکی است. چون حرف ؤ در فارسی نیست فقط ترکی عربی این حرف دارم لذا فارسها نمی تونن تلفظ کنند و بجای لؤت میگن لوت
برهنه
لخت
پتی
اوستا: ماراگنا
پهلوی: برهناگا یا برهناکا
ساسانی: برهنک یا برهنگ
پارسی نو : برهنه
Brehnake پهلوی وارد زبان لاتین و اروپاییان شده و از آن دو واژه brewhnuda و brewnaka ساخته شده کا امروز دو واژه nake و nude به چم ب خنه را در زبان انگلیسی و nu و nudi در زبان فرانسه و ایتالیایی را داریم
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه واژه nake انگلیسی از برهنه پارسی است
دنبالک زیر را دیدن نمایید.
https://en. m. wiktionary. org/wiki/nudus#Latin

مکشوف تن ؛ عریان. لخت. برهنه بدن : هول واقعه چنان سر و دست و پای را بی خبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 92 ) . و رجوع به مکشوف شود.
لخت - برهنه
رت. . . روت. . . لخت. . . عریان. . . . عور. . . .
برهنه :لخت، بِرَخنِه.
پای برهنه : پای لخت، پای برخنه.
آمده است پای برخنه در خواب راه رفتن، تعبیر خواب حج رفتن.
پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور، فقیر، مستمند، بی نوا، تنگ دست، رت، لوت، لت

برهنه: در پهلوی برهنگ brahnag بوده است .
( ( سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور آهرمنا ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 242. )

ورت
لخت

رت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس