برهختن

لغت نامه دهخدا

برهختن. [ ب َ هَِ ت َ ] ( مص ) برهیختن. پرهیختن.فرهختن. ادب کردن. ( برهان ). تربیت کردن و نیک آموختن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به پرهیختن شود. || برکشیدن. ( برهان ). برآهیختن. || برآوردن. ( برهان ). || زخم کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= برهیختن

پیشنهاد کاربران

بپرس