[ویکی فقه] خلاصه برهان قوّه و فعل، این است که هر جسمی در آن واحد چیزی است که هست و چیزی است که می تواند چیز دیگر بشود.
برهان قوه و فعل برهان ساده تری است و خلاصه آن برهان این است که هر جسمی در آن واحد چیزی است که هست و چیزی است که می تواند چیز دیگر بشود. هر جسمی در آن واحد دارای دو حیثیت است. اگر اجسام عالم اینجور بودند که همین بودند که هستند و در اینها امکان شدن چیز دیگر نمی بود، اینجا ما حرفی نداشتیم، می گفتیم بسیار خوب این جسم همین است که بالفعل است و فعلیت دارد، همین صورت جسمیه قدر مسلّم در او فعلیت دارد؛ و ما دلیلی نداشتیم که غیر از صورت جسمیه چیز دیگری هم تشخیص بدهیم. ولی ما می دانیم که هر جسمی در عین اینکه چیزی است که هست در عین حال چیزی است که امکان شدن چیز دیگر را هم دارد؛ یعنی هر چیزی از آن جهت که چیزی است که هست، شیئی است بالفعل، و از جهت آن شی ء دیگر که امکان آن شی ء دیگر در او هست، شیئی است بالقوه. پس در آن واحد، این هم این شی ء است هم آن شی ء؛ این شی ء است بالفعل، آن شی ء است بالقوه. مثلاً جسمی الآن جسم «الف» است، ولی ممکن است «ب» باشد. پس این در آن واحد هم الف است هم ب؛ و البته امکان ندارد در آن واحد هم الف بالفعل باشد هم ب، یعنی دو ماهیت مختلف داشته باشد. ولی به این نحو امکان دارد که الف است بالفعل، و ب است بالقوه؛ الف هست و می تواند ب باشد. حالا می خواهیم ببینیم که آیا این دو حیثیّت هر دو یکی است؟ یعنی این شی ء از همان حیث که الف است بالفعل، از همان حیث ب است بالقوه؟ یعنی فعلیت الف عین قوه بودن ب است؟ یا اینکه نه، فعلیتی از آن حیث که یک فعلیت است ابا دارد که فعلیت دیگر باشد، فعلیت ها یکدیگر را ابا دارند، باید یک چیز دیگری در آن باشد که به موجب آن چیز دیگر، می شود ب باشد؛ یعنی مناط بالقوه ب بودن، غیر از مناط بالفعل الف بودن است.
حیثیت فعلیت و حیثیت بالقوه
پس در این جهت شکی نیست که آنچه در طبیعت است بالفعل چیزی است که هست و بالقوه چیزی است که می تواند باشد. ولی آیا جهت بالقوه و جهت فعلیت هر دو یکی است؟ یعنی این از همان حیث که الف است بالفعل، از همان حیث ب است بالقوه؟ (ممکن است کسی بیاید چنین حرفی بزند، بگوید چه مانعی دارد که یک حیثیت واحد، بالفعل یک شی ء باشد و همان، بالقوه یک شی ء دیگر باشد؟ ) یا اینکه نه، حیثیت فعلیت غیر از حیثیت بالقوه است؟ روی همین جهت باز در کتب مفصل تر بحث های طولانی تری شده است و طرفداران برهان قوه و فعل، یعنی طرفداران نظریه مشّائین، در اینجا جدّاً اصرار دارند که حیثیت بالقوه غیر از حیثیت بالفعل باید باشد.
تقریر برهان قوه و فعل به شکل دیگر
اینجا البته یک مطلب دیگری هم در کار هست و آن این است: یکوقت ما اشیاء را ثابت در نظر می گیریم یعنی به حرکت جوهری در اجسام قائل نیستیم؛ اگر قائل به حرکت جوهری در اجسام نباشیم به یک شکل این برهان قوه و فعل را باید تقریر کنیم، و اگر قائل به حرکت جوهری باشیم جور دیگری باید تقریر کنیم. اگر قائل به حرکت جوهری نباشیم به همین شکل است که بیان شد؛ یعنی اینجور فکر می کنیم که اشیاء چیزی هستند که هستند و چیزی هم ممکن است باشند؛ یعنی میان فعلیت و قوه نوعی جدایی قائل هستیم؛ یعنی فعلیت های پی درپی و متتالی نسبت به یکدیگر داریم؛ می گوییم الف الآن الف است، این الف بودن برایش یک فعلیت است، یک امکان ب بودن هم برایش وجود دارد، یکوقتی هم ممکن است ب باشد منتها آنوقت دیگر الف نباشد و ب باشد. آنگاه بگوییم آیا آن حیثیتی که مناط الف بودن است غیر از حیثیتی است که مناط امکان ب بودن است؟ قهراً باید بین این قوه و فعل هم یک نوع جدایی باشد یعنی یک نوع ترکیب انضمامی کانّه قائل باشیم، بگوییم الآن در آن واحد در کنار یکدیگر دو چیز قرار دارد: فعلیت الف و قوه ی ب. اما اگر قائل به حرکت جوهری بشویم آنوقت میان فعلیت الف و فعلیت ب جدایی نیست، یعنی فعلیت الف و فعلیت ب هر دو مراتب یک فعلیت هستند و در عین اینکه مراتب یک فعلیت هستند خود مراتب چون به صورت حرکت هست تجزیه می شود هر مرتبه اش به مراتبی، یعنی هر مرتبه اش قوه است برای مرتبه بعدی و فعلیت است نسبت به مرتبه قبلی؛ و همین جور قابل تحلیل است به قوه و فعلیت؛ یعنی بنا بر حرکت، برهان قوه و فعل بهتر قابل اثبات است؛ یعنی بنا بر اصل حرکت، این هیولای اولی و ماده اولایی که اینها می گویند بیشتر و بهتر قابل اثبات است؛ یعنی رابطه قوه و فعل بنا بر اصل حرکت توجیه پذیرتر است. خوب، این هم یک مطلبی بود که از خارج خواستیم اینجا عرض کرده باشیم.
برهان قوه و فعل برهان ساده تری است و خلاصه آن برهان این است که هر جسمی در آن واحد چیزی است که هست و چیزی است که می تواند چیز دیگر بشود. هر جسمی در آن واحد دارای دو حیثیت است. اگر اجسام عالم اینجور بودند که همین بودند که هستند و در اینها امکان شدن چیز دیگر نمی بود، اینجا ما حرفی نداشتیم، می گفتیم بسیار خوب این جسم همین است که بالفعل است و فعلیت دارد، همین صورت جسمیه قدر مسلّم در او فعلیت دارد؛ و ما دلیلی نداشتیم که غیر از صورت جسمیه چیز دیگری هم تشخیص بدهیم. ولی ما می دانیم که هر جسمی در عین اینکه چیزی است که هست در عین حال چیزی است که امکان شدن چیز دیگر را هم دارد؛ یعنی هر چیزی از آن جهت که چیزی است که هست، شیئی است بالفعل، و از جهت آن شی ء دیگر که امکان آن شی ء دیگر در او هست، شیئی است بالقوه. پس در آن واحد، این هم این شی ء است هم آن شی ء؛ این شی ء است بالفعل، آن شی ء است بالقوه. مثلاً جسمی الآن جسم «الف» است، ولی ممکن است «ب» باشد. پس این در آن واحد هم الف است هم ب؛ و البته امکان ندارد در آن واحد هم الف بالفعل باشد هم ب، یعنی دو ماهیت مختلف داشته باشد. ولی به این نحو امکان دارد که الف است بالفعل، و ب است بالقوه؛ الف هست و می تواند ب باشد. حالا می خواهیم ببینیم که آیا این دو حیثیّت هر دو یکی است؟ یعنی این شی ء از همان حیث که الف است بالفعل، از همان حیث ب است بالقوه؟ یعنی فعلیت الف عین قوه بودن ب است؟ یا اینکه نه، فعلیتی از آن حیث که یک فعلیت است ابا دارد که فعلیت دیگر باشد، فعلیت ها یکدیگر را ابا دارند، باید یک چیز دیگری در آن باشد که به موجب آن چیز دیگر، می شود ب باشد؛ یعنی مناط بالقوه ب بودن، غیر از مناط بالفعل الف بودن است.
حیثیت فعلیت و حیثیت بالقوه
پس در این جهت شکی نیست که آنچه در طبیعت است بالفعل چیزی است که هست و بالقوه چیزی است که می تواند باشد. ولی آیا جهت بالقوه و جهت فعلیت هر دو یکی است؟ یعنی این از همان حیث که الف است بالفعل، از همان حیث ب است بالقوه؟ (ممکن است کسی بیاید چنین حرفی بزند، بگوید چه مانعی دارد که یک حیثیت واحد، بالفعل یک شی ء باشد و همان، بالقوه یک شی ء دیگر باشد؟ ) یا اینکه نه، حیثیت فعلیت غیر از حیثیت بالقوه است؟ روی همین جهت باز در کتب مفصل تر بحث های طولانی تری شده است و طرفداران برهان قوه و فعل، یعنی طرفداران نظریه مشّائین، در اینجا جدّاً اصرار دارند که حیثیت بالقوه غیر از حیثیت بالفعل باید باشد.
تقریر برهان قوه و فعل به شکل دیگر
اینجا البته یک مطلب دیگری هم در کار هست و آن این است: یکوقت ما اشیاء را ثابت در نظر می گیریم یعنی به حرکت جوهری در اجسام قائل نیستیم؛ اگر قائل به حرکت جوهری در اجسام نباشیم به یک شکل این برهان قوه و فعل را باید تقریر کنیم، و اگر قائل به حرکت جوهری باشیم جور دیگری باید تقریر کنیم. اگر قائل به حرکت جوهری نباشیم به همین شکل است که بیان شد؛ یعنی اینجور فکر می کنیم که اشیاء چیزی هستند که هستند و چیزی هم ممکن است باشند؛ یعنی میان فعلیت و قوه نوعی جدایی قائل هستیم؛ یعنی فعلیت های پی درپی و متتالی نسبت به یکدیگر داریم؛ می گوییم الف الآن الف است، این الف بودن برایش یک فعلیت است، یک امکان ب بودن هم برایش وجود دارد، یکوقتی هم ممکن است ب باشد منتها آنوقت دیگر الف نباشد و ب باشد. آنگاه بگوییم آیا آن حیثیتی که مناط الف بودن است غیر از حیثیتی است که مناط امکان ب بودن است؟ قهراً باید بین این قوه و فعل هم یک نوع جدایی باشد یعنی یک نوع ترکیب انضمامی کانّه قائل باشیم، بگوییم الآن در آن واحد در کنار یکدیگر دو چیز قرار دارد: فعلیت الف و قوه ی ب. اما اگر قائل به حرکت جوهری بشویم آنوقت میان فعلیت الف و فعلیت ب جدایی نیست، یعنی فعلیت الف و فعلیت ب هر دو مراتب یک فعلیت هستند و در عین اینکه مراتب یک فعلیت هستند خود مراتب چون به صورت حرکت هست تجزیه می شود هر مرتبه اش به مراتبی، یعنی هر مرتبه اش قوه است برای مرتبه بعدی و فعلیت است نسبت به مرتبه قبلی؛ و همین جور قابل تحلیل است به قوه و فعلیت؛ یعنی بنا بر حرکت، برهان قوه و فعل بهتر قابل اثبات است؛ یعنی بنا بر اصل حرکت، این هیولای اولی و ماده اولایی که اینها می گویند بیشتر و بهتر قابل اثبات است؛ یعنی رابطه قوه و فعل بنا بر اصل حرکت توجیه پذیرتر است. خوب، این هم یک مطلبی بود که از خارج خواستیم اینجا عرض کرده باشیم.
wikifeqh: برهان_قوه_و_فعل