برهان ترتب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برهان ترتب (فلسفه). برهان در لغت عبارتست از بیان حجت و واضح نمودن آن و یا خود حجت. در علوم عقلی مراد از آن، حجتی است که مقدمات آن یقینی است.
ترتب یعنی پی در پی، دنبال هم و وابستگی امری بر امری دیگر و از نظر فلسفی عبارتست از پی در پی هم بودن مراتب لاحق یک سلسله از لحاظ وجودی و ماهوی بر مراتب سابق؛ چنانکه در عقول طولیه عقل لاحق مترتب بر عقل سابق است و در سلسله علل و معلول هر معلولی مترتب بر علت خود می باشد.
برهان تسلسل
برهان ترتب یکی از براهین ابطال تسلسل می باشد. تسلسل در لغت به معنی زنجیروار و در پی هم بودن است. برخی از متکلمان هر نوع تسلسلی را باطل می دانند ولی فیلسوفان فقط یک نوع تسلسل را باطل می دانند و آن تسلسلی است که تحققش از لحاظ عقلی غیر ممکن است و به «تسلسل محال» مشهور است و در مباحث فلسفی از این نوع تسلسل برای اثبات یا رد بعضی مقاصد استفاده می شود. تسلسل فلسفی دارای سه شرط می باشد: ترتیب و توالی اجزا یا آحاد آن سلسله، اجتماع این اجزا و آحاد با هم، ادامه یافتن این اجزا وآحاد تا بی نهایت. از همین روست که حرکت و زمان می توانند بی نهایت تسلسل داشته باشند و در عین حال وجود داشته باشند و حوادث نیز می تواند مستمر و بی نهایت باشند؛ زیرا در این موارد، «اجتماع آحاد» که یکی از شرایط بطلان تسلسل است محقق نیست. یا نفوس ناطقه گذشتگان می توانند بی نهایت تسلسل یابند؛ زیرا فاقد شرط «ترتیب» هستند. برای اثبات بطلان تسلسل حدود ۱۰برهان ارائه شده است که برخی از آنها دارای نام های خاصی هستند و عبارتند از برهان وسط و طرف، برهان تطبیق، برهان تضایف، برهان حیثیات، برهان اسد واخصر و چند دلیل دیگر از جمله این ادله است. محقق سبزواری در چند بیت این ادله را به نظم کشیده است: یبطله ما فی المــــــــــولات من نحو تطبیــــــــــــق و حیثیات و من دلیل الوسـط و الطرف و من ترتب و من تضـــــــــایف و من مسمی بالاسد الاخصر و غیرها فاعرف بها تستبصـــر بحث از تسلسل در کتب کلامی و در میان فلاسفه مشایی ، رونق و گستردگی بیشتری نسبت به فلاسفه اشراقی و متاله دارد و دلیل این مسئله نیز این است که که متکلم بر اساس مبانی خود در علم کلام و نیز فیلسوفان مشایی مسلک، نیازمندی بیشتری به بطلان تسلسل دارند. از ابطال تسلسل و برهان های آن در اثبات اموری مانند؛ اثبات تناهی در اجسام که موجب اثبات شکل معین و مقدار معین در اجسام است و اثبات وجود جوهری مجرد که این اشکال و صفات را به جسم داده است و نیز اثبات «واجب الوجود» استفاده می شود.
تبیین برهان ترتب
اما تبیین برهان ترتب بدین صورت است که هر سلسله ای از علت ها و معلول های مترتب، به گونه ای است که هرگاه فرض شود یکی از افراد آن سلسله منتفی شده، لازمه اش این است که انتفای حلقه های بعدی نیز مفروض شود. بنابراین، سلسله ای که فعلیت دارد و موجود است و همه افراد آن به نحوی مترتب بر یکدیگر بوده و همگی معلول باشند، دارای یک علتی هستند که اگر آن علت نباشد، همه معلول های مترتب بر یکدیگر تا آخرین مرتبه منتفی می شوند. فراگیری معلولیت نسبت به همه آحاد سلسله مستلزم وجود چنین علتی است و اگر سلسه بدون چنین علتی بتواند به فعلیت برسد، بنابراین نتیجه می گیریم که همه آحاد آن، معلول نیست. مانند یک سلسله از آجرها که بر یکدیگر اتکا دارند. اگر هر یک از افراد سلسه متکی بر دیگری باشد و سلسله به فردی که قائم به خود است ختم نشود، هیچ اعتماد و اتکایی در این سلسله محقق نمی شود و مراتب این سلسله نیز به گونه ای است که هرگاه اتکای یکی از حلقه های وسط به حلقه های قبلی قطع شود، آن مراتب نیز سقوط خواهند نمود. این استدلال مبتنی بر تحلیل معنای معلولیت وتبیین معنای قیام و قوام یک شیء به غیر خودش است. مجموعه ای که قیام به غیر دارد، تا هنگامی که غیری که قایم به خود بوده و مقوم آنهاست موجود نباشد، تحقق پیدا نمی کند.

پیشنهاد کاربران

بپرس