برنمی تابد

پیشنهاد کاربران

برنمی تابد. الف. ( شخص سوم مفرد از مصدر «برنتافتن» که نفی مصدر «برتافتن» یا «برتابیدن» است ) تحمل نمی کند، تاب نمی آورد، نمی پذیرد.
امثال:
"پیش رویت قمر نمی تابد*
خور ز حکم تو سر نمی تابد#
...
[مشاهده متن کامل]

آتش اندر درون شب بنشست
که تنورم مگر نمی تابد^
بار عشقت کجا کشد دل من
که قضا و قدر نمی تابد
ناوک غمزه بر دل سعدی
مزن ای جان چو بر نمی تابد" ( سعدی، غزلیات سعدی )
* رجوع شود به «رو تابیدن» و «رو تافتن».
# منظور از «خور» «خورشید» است. رجوع شود به «سر تابیدن».
^ از مصدر «تابیدن» که در اینجا بمعنی «روشن شدن» است.
ب. ( شخص سوم مفرد از مصدر «بر نتابیدن» که نفی مصدر «برتابیدن» است ) نمی تابد، تابش نمی کند، پرتو نمی افکند.
مثال:
"آفتابی برنمی تابد مرا. " ( منبع: یک تارنمای شخصی )

بپرس