برندگی

/borrandegi/

مترادف برندگی: برایی، تیزی، برش، قاطعیت، کارآیی

متضاد برندگی: کندی

معنی انگلیسی:
winning, sharpness, edge, incision, teeth

لغت نامه دهخدا

برندگی. [ ب َ رَ دَ /دِ ] ( حامص ) صفت برنده. چگونگی آنکه بَرَد. ( یادداشت دهخدا ). قابلیت بُرد. رجوع به برنده و بردن شود.

برندگی. [ ب ُ رَ / ب ُ رْ رَ دَ / دِ ] ( حامص ) صفت برنده. تیزی. ( یادداشت دهخدا ). عمل برنده. برش. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چو شه دید کو سنگ را آس کرد
ز برّندگی نامش الماس کرد.
نظامی.

فرهنگ فارسی

عمل برنده برش .
صفت برنده چگونگی آنکه برد .

مترادف ها

sharpness (اسم)
تیزی، هشیاری، برندگی

trenchancy (اسم)
تیزی، برندگی، قاطعی

پیشنهاد کاربران

بپرس