برنجستان. [ ب ِ رِ ج ِ ] ( اِ مرکب ) برنجزار.برنجار. شالی زار. مزرعه برنج. آنجا که برنج کارند.آنجا که برنج روید : مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد اکنون از آن زمین برنج می خیزد که هیچ جای چنان نباشد. ( نوروزنامه ). قوت این گنج بود که این برنجستان بر نیکو می داد. ( نوروزنامه ).