برمکی

/barmaki/

معنی انگلیسی:
barmecide

لغت نامه دهخدا

برمکی. [ ب َ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به برمک که نام جایگاهی است. ( از الانساب سمعانی ).

برمکی. [ ب َ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به برمک ، که نام پدر خالد و جد ابوعلی یحیی و دو پسرش فضل و جعفر است. ( از الانساب سمعانی ). واحد برامکة که قومی اند موصوف به جود و کرم. ( از اقرب الموارد ). کسانی که از نسل برمک باشند. منسوب به طایفه برمک. ج ، بَرامکة. ( ناظم الاطباء ) :
جعفر صادق به قول ، جعفر برمک به جود
با هنر هاشمی ، با کرم برمکی.
خاقانی.
- امثال :
مگر من برمکی هستم ؛ چرا بر من جور روا دارید؟ ( امثال و حکم دهخدا ).
|| مرد شجاع و نجیب و سخی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به برمک از خاندان برمکی جمع : برمکیان برامکه .
منسوب به برمک که نام جایگاهی است .

فرهنگ عمید

نوعی عطر مرکب، مثلث.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برمکی (ابهام زدایی). برمکی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل بوده و یا در معانی ذیل به کار رفته باشد: • خاندان برمکیان، خاندانی دولتمرد و غالباً ادب پیشه در دوره اول عباسیان، بویژه در زمان هارون الرشید (حک :۱۷۰ـ۱۹۳) • عمر بن احمد برمکی، بَرْمَکی، ابوحفص عمربن احمدبن ابراهیم بن اسماعیل، محدّث و فقیه حنبلی قرن چهارم• احمد بن جعفر جحظه برمکی، جَحْظَه بَرمَکی، ابوالحسن احمدبن جعفر، ندیم، خنیاگر، شاعر و گزارشگر معتبر اخبار نغمه سرایان عصر نخست عباسی (۱۳۲ـ۲۳۰)• محمد بن اسماعیل برمکی، بَرْمَکی، ابوعبدالله (یا ابوجعفر) محمد بن اسماعیل بن احمد بن بشیر برمکی رازی، معروف به صاحب صومعه، محدث امامی قرن سوم
...

پیشنهاد کاربران

بپرس