برمر. [ ب َ م َ ] ( اِ ) انتظار. ( برهان ) ( آنندراج ) : جان اعدا برد به کلک چنانک نبود پیش مرگ برمر تیغ.مختاری. || امیدوار شدن. ( برهان ) ( آنندراج ) : هنوز هست فلک را رحیم گشتن روی هنوزهست سخن را قوی شدن برمر.مختاری.برمو. و رجوع به برمو شود. || زنبور عسل. ( برهان ).