برقلس دیدوخس

لغت نامه دهخدا

برقلس دیدوخس. [ ب ِ رَ ل ُ خ ُ ] ( اِخ ) افلاطونی. از مردم اطاطریة معروف به دیدوخس یعنی عقیب فلاطن و از اوست : کتاب حدود اوائل الطبیعیات. کتاب الثمانی عشرة مسألة، و یحیی نحوی را کتابی بزرگ است در رد و نقض این کتاب و در آنجا گوید برقلس بروزگار قلطیانوس قبطی میزیسته. ابن الندیم و قفطی از قول مختاربن عبدون بن بطلان طبیب نصرانی بغدادی گوید که برقلس ازاهل لاذقیه است - انتهی. و باز ابن الندیم گوید او در زمان دقلطیانوس قبطی بود، و از کتب برقلس است کتاب شرح قول افلاطون در اینکه نفس باقی است در سه مقاله کتاب الثئولوجیا یعنی ربوبیت. کتاب تفسیر وصایای فیثاغورس مشهور بذهبیات در صد ورقه و سریانی آن نیز در دست است و آنرا برای دختر خویش تفسیر کرده است و سه ورقه از این کتاب را ثابت بعربی نقل کرده و پس ازآن درگذشته است کتاب جواهرالعالیه و آن یک مقاله است. کتاب حَیّز اول. کتاب مسائل العشیر المعضلات. کتاب الجزء الذی لایتجزاء. کتاب فی المثل الذی قاله فلاطن فی کنایة المسمی غورغیاس ، و آن بسریانی ترجمه شده است و مقاله دهم در سیر. و نیز کتابی دارد باسم بسطوخوسیس الصغری. و کتاب دیگری در تفسیر فاذن در نفس و آن بسریانی ترجمه شده است ، و ابوعلی بن زرعه قلیلی از آن را به عربی ترجمه کرده است. ( الفهرست ابن الندیم ).

پیشنهاد کاربران

بپرس