برق
/barq/
مترادف برق: آذرخش، صاعقه، الکتریسیته، کهربا، بارقه، جرقه، الکتریک، تلالو، جلا، درخشش، درخشندگی، سریع، باسرعت، برق آسا
برابر پارسی: روشنایی، فروغ، آذرخش، دِرَخش، کهربا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- درخش درخشندگی درخشش . ۲- جلای فلز . ۳- جرقه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیت. منفی و مثبت تولید شود نوری که در اثر برخورد ابرها ( بعلت دارا بودن الکتریسیت. مثبت و منفی ) تولید شود . یا برق خاطف . برق
نام کوهی است بمکران و در زیر آن معدن یاقوت سرخ باشد .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (فیزیک ) الکتریسیته.
۳. جرقه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید می شود.
۴. نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان می درخشد، آذرخش، آدرخش، آسمان درخش، ارتجک، بیر، کنور.
* برق خاطف: [قدیمی] درخشندگی شدید که چشم ها را خیره کند.
* برق یمانی (یمان ): ‹برق یمانی› (نجوم ) [قدیمی] مطلع ستارۀ شعرای یمانی: دریغا چنان روح پرورزمان / که بگذشت بر ما چو برق یمان (سعدی۱: ۱۸۴ ).
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( بِرق ) تلالو؛ درخشش؛ نور
بِرّ
بِرچ؛ بِرِّشت
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] برق به جریان الکتریسیته گفته می شود. این عنوان از عناوین مستحدثه است و از آن به مناسبت در فقه، سخن رفته است.
زیاده روی در مصرف برق به نحو غیر متعارف، حرام و در صورتی که باعث اتلاف و ضرر دیگران شود، موجب ضمان نیز می گردد.
قصاص با صندلی الکتریکی
برخی معاصران، جواز قصاص با چیزی جز شمشیر، مانند صندلی الکتریکی را(در صورتی که بزهکار، راحت تر جان دهد) بعید ندانسته اند.
زیاده روی در مصرف برق به نحو غیر متعارف، حرام و در صورتی که باعث اتلاف و ضرر دیگران شود، موجب ضمان نیز می گردد.
قصاص با صندلی الکتریکی
برخی معاصران، جواز قصاص با چیزی جز شمشیر، مانند صندلی الکتریکی را(در صورتی که بزهکار، راحت تر جان دهد) بعید ندانسته اند.
wikifeqh: جریان_الکتریسیته
[ویکی الکتاب] معنی بَرْقٌ: درخشش -برق
معنی بَرِقَ ﭐلْبَصَرُ: چشم خیره شد
معنی سَرَابٍ: سراب - آب موهومی که در بیابان از دور برق میزند و انسان خیال میکند آنجا آب است ، و هر امر بیحقیقت را که به نظر حقیقت برسد نیز به عنوان استعاره سراب میگویند
معنی لَوْحٍ: آن صفحهای که برای نوشتن تهیه شده ( از این جهت آن را لوح میخوانند که آن نوشته را ظاهر میسازد ، مانند لاح ، یلوح که به معنای ظاهر شدن است ، مثلا میگویند : لاح البرق یعنی برق ظاهر گردید . )
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
معنی بَرِقَ ﭐلْبَصَرُ: چشم خیره شد
معنی سَرَابٍ: سراب - آب موهومی که در بیابان از دور برق میزند و انسان خیال میکند آنجا آب است ، و هر امر بیحقیقت را که به نظر حقیقت برسد نیز به عنوان استعاره سراب میگویند
معنی لَوْحٍ: آن صفحهای که برای نوشتن تهیه شده ( از این جهت آن را لوح میخوانند که آن نوشته را ظاهر میسازد ، مانند لاح ، یلوح که به معنای ظاهر شدن است ، مثلا میگویند : لاح البرق یعنی برق ظاهر گردید . )
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
wikialkb: ریشه_برق
[ویکی فقه] برق (قرآن). برق، نور و درخششی است که از ابر پدید می آید. در این مدخل از واژه «برق» استفاده شده است.
۱. ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۳، «برق».
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۲۱۰، برگرفته از مقاله «برق».
...
۱. ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۳، «برق».
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۲۱۰، برگرفته از مقاله «برق».
...
wikifeqh: برق_(قرآن)
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:رعد و
wikijoo: برق
برق (نشریه). نشریۀ سیاسی، چاپ تهران. به صاحب امتیازی غلامحسین مصاحب در ۱۳۲۲ش، به صورت سه شماره در هفته، منتشر می شد. پس از توقیف، هفته نامۀ آزاد به جای آن نشریه منتشر می شد. و نیز روزنامۀ سیاسی، اجتماعی و مستقل، چاپ تهران، به صاحب امتیازی سید ضیاء الدین طباطبایی. نخستین شماره در ۵ شوال ۱۳۲۸ق با چاپ سربی منتشر شد. این روزنامه در چهار صفحه، که صفحۀ چهارم آن به زبان فرانسوی نوشته می شد، به چاپ می رسید. پس از انتشار سیزده شماره توقیف شد که سیدضیا بلافاصله رعد را به جای آن منتشر کرد. از روزنامه های سیاسی ایران بود با مقاله های سیاسی بسیار و سرمقاله هایی تند با عنوان های «ملت بخوانید» یا «ملت حقیقت را بدانید».
wikijoo: برق_(نشریه)
مترادف ها
زیرکی، استعداد، درخشندگی، تابش، برق
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق
جرقه، برق، درخشش، تلالو
جرقه، برق، درخشش، برق زنی
پرتو، فروغ، تابش، برق، روشنی، سو، درخشش، پرتلالوء، براقی
زیبایی، درخشندگی، تابش، برق
برق، نیروی برق، نیروی کهربایی
برق، برق زدن، اذرخش، بارقه
خود ستایی، جلوه، برق، فلاش، تلالو، لحظه، فلاش عکاسی، تشعشع، روشنایی مختصر، یک ان، بروز ناگهانی
مهره، برق، مینا، لعاب، لعاب شیشه
تابش، برق، تلالو، ظهور انی
برق، اذرخش
برق، صاعقه، تخلیه الکتریکی غیر عادی
برق، عنصر قابل اشتعال، ماده تب اور
فارسی به عربی
( برق (در رعد وبرق ) ) برق
پیشنهاد کاربران
کهربا
ما در پارسی واژگان {برازنده، براز، براختَن} را داریم که به روشنی با {برق، براق} در عربی همریشه هستند.
واژه {بَراز} در پارسی همریشه با {bright} در انگلیسی است و واژگان {برق، براق} هر دو برگرفته از آن هستند.
... [مشاهده متن کامل]
از این روی، میتوان واژه {بَراز} را به جای {برق} بکار برد.
همچنین، میتوان از واژه {بَراخت} به جای {رعد و برق} بکار برد، که برگرفته از کارواژه {براختَن} است.
درود بر کاربرِ گرامی /ایرزاد ایرزادی/ که نخستین بازنمایی را در این باره داشتند.
بِدرود!
واژه {بَراز} در پارسی همریشه با {bright} در انگلیسی است و واژگان {برق، براق} هر دو برگرفته از آن هستند.
... [مشاهده متن کامل]
از این روی، میتوان واژه {بَراز} را به جای {برق} بکار برد.
همچنین، میتوان از واژه {بَراخت} به جای {رعد و برق} بکار برد، که برگرفته از کارواژه {براختَن} است.
درود بر کاربرِ گرامی /ایرزاد ایرزادی/ که نخستین بازنمایی را در این باره داشتند.
بِدرود!
بَرق
واژه ای ست پارسی و نیکوتر است که بَرغ نوشته و از آن کارواژه ی بَرغیدَن و بَرغاندَن بَرساخته شود.
در پارسی امروز همریشه با بَراز و بَرازیدن و بَرازَنده است ، همچنین همخاستگاه با :
آلمانی : Blitz = آذَرَخش
... [مشاهده متن کامل]
انگلیسی : flash = دِرَخش
دِگَرِش و آلِش ( تغییر و تبدیل ) وات های بِ به f و رِ به L بسیار پیش می آیَد.
واژه ای ست پارسی و نیکوتر است که بَرغ نوشته و از آن کارواژه ی بَرغیدَن و بَرغاندَن بَرساخته شود.
در پارسی امروز همریشه با بَراز و بَرازیدن و بَرازَنده است ، همچنین همخاستگاه با :
آلمانی : Blitz = آذَرَخش
... [مشاهده متن کامل]
انگلیسی : flash = دِرَخش
دِگَرِش و آلِش ( تغییر و تبدیل ) وات های بِ به f و رِ به L بسیار پیش می آیَد.
برق در سنسکریت بره barh به معنی درخشیدن است و از سنسکریت به عربی رفته چون [ق] و [غ] جایگزین [ه] می شوند. مانند اسپرهم و اسپرغم، آهاردن و آغاردن، مَه و میغ. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ) ( دستور زبان فارسی دکتر محمد جواد شریعت، چاپ ششم 1372 انتشارات اساطیر )
واژه برق
معادل ابجد 302
تعداد حروف 3
تلفظ barq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی، جمع: برخ]
مختصات ( بَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی barq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
معادل ابجد 302
تعداد حروف 3
تلفظ barq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی، جمع: برخ]
مختصات ( بَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی barq
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
پرغ= برق= بَرَج، برک، برخ، برغ، پَرنگ، بِرچ، چرغه، بریغ، بریک،
دِرَخش، کهربا، بریگ، رخش تاب، پرچ
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی - امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#Taksoo
#نازنین - علیپور
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#نهال - بهداد - فر
#محمد - رویایی
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
#اردشیر - سمسار
#اوج - اندیشان - آزاد
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
دِرَخش، کهربا، بریگ، رخش تاب، پرچ
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی - امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#نازنین - علیپور
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#نهال - بهداد - فر
#محمد - رویایی
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
#اردشیر - سمسار
#اوج - اندیشان - آزاد
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
زودگذر
رزق برق است آن چه می داری دریغ از خوشه چین
خرمنی کز باددستی جمع گردد خرمن است
رزق برق است آن چه می داری دریغ از خوشه چین
خرمنی کز باددستی جمع گردد خرمن است
آذرخش
آتشه ، آذرخش ، پَرنگ ( برق شمشیرو چیزهایی از ایندست ) بهره جست
خَرفک=جرقه ، برق
خَرفک=جرقه ، برق
برق
این واژه به صورت بِرْچْ یا برج یا برک یا برخ در زبان ها و گویش های ایرانی وجود دارد ، که آقایان سهیل نظری ، امید خوزستان ، علی همتی و خانم یاس هم به درستی فرمودند.
پس در فارسی بودن آن شکی نیست ، تنها شکل تلفظ اش کمی دگرگون شده ؛
... [مشاهده متن کامل]
نکته ای که توجه دوستان را به آن جلب می کنم این است که از این دست کلمات بسیارند ، مثل کلمه کفش از پارسی به عربی رفته و کفاش را از آن ساخته اند و از همین کلمه برق هم کلمه های براق ، بارقه ، بروق و. . . کلمه های دیگر در عربی ساخته شده اند ، کلمه هایی که از پارسی به عربی راه یافته اند گاهی آنچنان تغییر داده شده اند که پیدا کردن اصل آن ها در زبان پارسی کار آسانی نیست ، و به گفتهٔ برخی تعدادشان به پنج هزارتا می رسد.
پس می توان گفت در واقع زبان عربی مورد هجوم زبان پارسی قرار گرفته .
این واژه به صورت بِرْچْ یا برج یا برک یا برخ در زبان ها و گویش های ایرانی وجود دارد ، که آقایان سهیل نظری ، امید خوزستان ، علی همتی و خانم یاس هم به درستی فرمودند.
پس در فارسی بودن آن شکی نیست ، تنها شکل تلفظ اش کمی دگرگون شده ؛
... [مشاهده متن کامل]
نکته ای که توجه دوستان را به آن جلب می کنم این است که از این دست کلمات بسیارند ، مثل کلمه کفش از پارسی به عربی رفته و کفاش را از آن ساخته اند و از همین کلمه برق هم کلمه های براق ، بارقه ، بروق و. . . کلمه های دیگر در عربی ساخته شده اند ، کلمه هایی که از پارسی به عربی راه یافته اند گاهی آنچنان تغییر داده شده اند که پیدا کردن اصل آن ها در زبان پارسی کار آسانی نیست ، و به گفتهٔ برخی تعدادشان به پنج هزارتا می رسد.
پس می توان گفت در واقع زبان عربی مورد هجوم زبان پارسی قرار گرفته .
این واژه تحریف شده واژه برخ می باشد و از زبان پهلوی به عربی راه یافته است. هم چنین در برخی از گویش های محلی هم واژه ی نزدیک تر به معادل پارسی آن نیز استفاده می شود. زبان شناسان باستانی نیز بر این موضوع صحه گذاشته اند.
برق واژه ای ایرانیست زیرا در زبان لکی به رعدوبرق تش بریق می گویند که تش به چم آتش و بریق به چم جرقه و برق است
گمان نمی کنم اصل این واژه عربی باشد چون در زبان لری به شکل های گوناگون موجود است، برای نمونه "بِرچ" و "بریک" که همان معنی برق را دارند.
در گویش دری افغانستان
برق = علاوه بر الکتریسته ، شامل سرعت عمل نیز می شود!
برقی= برقکار را گویند و همچنین برقی یک نوع پشک ( گربه ) به رنگ زرد و نارنجی را برقی گویند و همچنین اشخاصی که رنگ موهایی زرد و چشمانی سبز دارند را نیز برقی صدا می زنند گرچه به عنوان تصغیر شخص است!
... [مشاهده متن کامل]
برق دار = اشیایی که جرقه زند و بار الکتریکی داشته باشند.
برق = علاوه بر الکتریسته ، شامل سرعت عمل نیز می شود!
برقی= برقکار را گویند و همچنین برقی یک نوع پشک ( گربه ) به رنگ زرد و نارنجی را برقی گویند و همچنین اشخاصی که رنگ موهایی زرد و چشمانی سبز دارند را نیز برقی صدا می زنند گرچه به عنوان تصغیر شخص است!
... [مشاهده متن کامل]
برق دار = اشیایی که جرقه زند و بار الکتریکی داشته باشند.
برق خودش معرب بَرَج اوستایی یعنی درخشنده است. در زبان های هندواروپایی دیگر هم نظایرش هشت. آذرخش درخش و . . . هم میشود
رخشه
رخشتاب , الکتریسیته
برق آسمانی = آذرخش
مهندس برق = هنداسگر رخشتاب
برق آسمانی = آذرخش
مهندس برق = هنداسگر رخشتاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)