برفنج

لغت نامه دهخدا

برفنج. [ ب َ ف َ ] ( ص ، اِ ) سخت و درست. ( آنندراج ). خشن و مشکل. کار دشوار. ( ناظم الاطباء ). || ناهمواری راهی. ( آنندراج ). راه دشوار و صعب العبور. ( ناظم الاطباء ). || ناسازگاری کاری. || نو و نادر. ( آنندراج ). هر چیزی که تازه اتفاق افتاده و هنوز عمومیت پیدا نکرده باشد. ( ناظم الاطباء ). || میوه نورس. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بَ فَ ) (اِ. ص . )۱ - خشن . ۲ - راه باریک و دشوار.

فرهنگ عمید

۱. خشن.
۲. دشوار.
۳. راه باریک و دشوار.

پیشنهاد کاربران

بپرس