برفزون. [ ب َ ف ُ ]( ص مرکب ) بعلاوه. و رجوع به برفزود و برافزود شود.- برفزون شدن ؛ زیاده شدن. افزون شدن : بد ساعتی که نعره و فریاد برکشیدگاه از بلای دارو شد درد برفزون.سوزنی.