برف انبار کردن ؛ کنایه از بر روی هم انباشتن چیزی بدون ترتیب و نظم بی فایدتی فراهم کردن. در کارهایی بی رسیدگی مماطله کردن. ( یادداشت مؤلف ) .
- || نیاموختن درسهای روزانه مدرسه و برای روزهای امتحان گذاشتن. ( یادداشت مؤلف ) .
- || نیاموختن درسهای روزانه مدرسه و برای روزهای امتحان گذاشتن. ( یادداشت مؤلف ) .
برف انبار کردن: [ کنایه، عامیانه ] نزد خود به امید حساب های غیرقابل وصول دل خوش داشتن