برغور

لغت نامه دهخدا

برغور. [ ب ُ ] ( اِ ) برغول. ( فهرست مخزن الادویه ). بلغور. حشیش است. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حشیش و بلغور شود. || گندم نیم آس کرده است. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به بلغور شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس