برعکس
/bar~aks/
مترادف برعکس: باژگونه، وارو، وارونه، واژگونه، برخلاف، برضد، بالعکس، به رغم
برابر پارسی: وارونه، واژگون، واژگونه | واژگونه، واژگون، وارونه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- برعکس کردن ؛ برخلاف آن کردن.
- || واژگون کردن. وارونه کردن. معکوس کردن.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
کِل به مِن؛چواسه
پشت و پیش؛ چِپ چواسه؛ چَپِ ری
دانشنامه عمومی
برعکس (فیلم ۱۹۸۸). برعکس ( به انگلیسی: Vice Versa ) یا بالعکس فیلمی محصول سال ۱۹۸۸ و به کارگردانی برایان گیلبرت است. در این فیلم بازیگرانی همچون جاج رینهولد، فرد سویج، سوزی کرتز، کرین برر، دیوید پرووال، جین کاچمارک، ویلیام پرینس، بورلی آرچر، ریچارد کیند، الیا باسکین، جیمز هنگ و جین لینچ ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: برعکس (فیلم ۱۹۸۸)
مترادف ها
غیر، بی شباهت، برعکس
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نامطلوب، نامیمون
وارونه، برعکس، مقابل، معکوس، برگشته
برعکس، بد قیافه، نامیمون
برعکس، بطور وارونه و معکوس
برعکس، در جهت مخالف، بطور عکس
برخلاف، برعکس
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به وارون، وارون، وارونه
منقرض
دوست گرامی فرتاش جان
بَر از پَر و اَبَر آمده و اَبَر از upper و up بنابراین برگشتن میشود بسیار گردیده که معادل وارونه شده میباشد.
وا نشانه برعکس بودن نیست بلکه واران بودن که چون باران از بالا به پایین می آمده وار شده نشانه برعکسی پس میتوان از وار بعنوان نشانه معکوس بودن استفاده کنیم نه از وا
... [مشاهده متن کامل]
پژ در پژواک و پژ مرده برابر امروزی پَش می باشد همچون پشیز = سبک و کم ارزش پژوهیدن ( پژو ئیدن = تحقیق ) که به عمل سبک کردن در کاری پژو گفته میشود مثلا دز زبان مازندرانی زمانی ک مرغی خاکی را برای یافتن چیزی کنار میزند میگویند پژو یا پِشو زده و میبینیم همریشه با هم میباشند پس => پَژ یا پَش = کم و پژواک = کم واک ( واک بعدها واج شده یعنی صدا و پژواک میشود صدای کم نه برگشت صدا اما امروزه اینطور گمان میرود )
پژمرده = کم مرده = یعنی چیزی که کاملا نمرده است = مرگ سبک و کم
باز هم برابر بازی / بازار / بیزی ( busy ) می باشد و نشانه از فعالیت دارد از اینرو به دومرتبه کاری برخی از کارها باز . . . . گفته شده که نشان از تکرار یافته مثلا: بازهم برم فلانجا؟ یعنی دومرتبه مشغول به رفتن به جایی شدن
واژه پیشنهادی بنده که برابر اصل و ریشه یابی درست گزینش شده بدین سان است
واژگون
واران
آوار = بر عکس شدن چیزی ( کنایه از ریزش پیدا کرده اما در اصل به چمار بر سر فرو ریخته شده است )
بَر از پَر و اَبَر آمده و اَبَر از upper و up بنابراین برگشتن میشود بسیار گردیده که معادل وارونه شده میباشد.
وا نشانه برعکس بودن نیست بلکه واران بودن که چون باران از بالا به پایین می آمده وار شده نشانه برعکسی پس میتوان از وار بعنوان نشانه معکوس بودن استفاده کنیم نه از وا
... [مشاهده متن کامل]
پژ در پژواک و پژ مرده برابر امروزی پَش می باشد همچون پشیز = سبک و کم ارزش پژوهیدن ( پژو ئیدن = تحقیق ) که به عمل سبک کردن در کاری پژو گفته میشود مثلا دز زبان مازندرانی زمانی ک مرغی خاکی را برای یافتن چیزی کنار میزند میگویند پژو یا پِشو زده و میبینیم همریشه با هم میباشند پس => پَژ یا پَش = کم و پژواک = کم واک ( واک بعدها واج شده یعنی صدا و پژواک میشود صدای کم نه برگشت صدا اما امروزه اینطور گمان میرود )
پژمرده = کم مرده = یعنی چیزی که کاملا نمرده است = مرگ سبک و کم
باز هم برابر بازی / بازار / بیزی ( busy ) می باشد و نشانه از فعالیت دارد از اینرو به دومرتبه کاری برخی از کارها باز . . . . گفته شده که نشان از تکرار یافته مثلا: بازهم برم فلانجا؟ یعنی دومرتبه مشغول به رفتن به جایی شدن
واژه پیشنهادی بنده که برابر اصل و ریشه یابی درست گزینش شده بدین سان است
واژگون
واران
آوار = بر عکس شدن چیزی ( کنایه از ریزش پیدا کرده اما در اصل به چمار بر سر فرو ریخته شده است )
لری بختیاری
پشت و پِش، چپ ری، چواسه:برعکس
پشت و پِش، چپ ری، چواسه:برعکس
میتوان از واژگِان "وارون، وارونه" برای "خلاف، برعکس" بِکار ببریم اگر با "تابِش" سر و کار نداشته باشیم.
بِدرود!
بِدرود!
پیشنهادِ واژه به روشِ گام به گام:
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
... [مشاهده متن کامل]
وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
... [مشاهده متن کامل]
وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.
✍️ on the contrary
سلام.
واژه عکس مخالف واژه برعکس: در اصل تصویر منکعس شده از هر چیز را عکس میگویند که مخالف حقیقت است مثلا شما جلوی آیینه باایستید تصویر شما کاملا عکس میباشد مثلا دست راست شما در آیینه در حقیقت دست چپ شماست ولی واژه برعکس خود تصویر حقیقی است و واژه برعکس مخالف عکس میباشد. یعنی تصویر منعکس شده در آیینه عکس میباشد و تصویر برعکس آن خود تصویر واقعی میباشد.
... [مشاهده متن کامل]
واژه عکس مخالف واژه برعکس: در اصل تصویر منکعس شده از هر چیز را عکس میگویند که مخالف حقیقت است مثلا شما جلوی آیینه باایستید تصویر شما کاملا عکس میباشد مثلا دست راست شما در آیینه در حقیقت دست چپ شماست ولی واژه برعکس خود تصویر حقیقی است و واژه برعکس مخالف عکس میباشد. یعنی تصویر منعکس شده در آیینه عکس میباشد و تصویر برعکس آن خود تصویر واقعی میباشد.
... [مشاهده متن کامل]
برای برعکس می توان از وارونه بهره برد
برعکس = وارونه
برعکس = وارونه
برگردان
به ترکی ترسه و ترس یعنی برعکس
پَژوال
در گویش بختیاری به بر عکس، چَواسِه میگویند.
بَر عَکس
=واژونه : می پِندارَم اَز نِگَرِ لَبِش آسان تَر و رَوان تَر اَز واژگونه باشَد، وارونه هَم شایِسته اَست.
لَبِش : نامِ کارپایه هَم اَرز با تَلَفُّظ اَز کارواژه ی لَبیدَن ، گویا سِتاکِ سه تاییِ لَفَظَ هَمان لَب دَر پارسی باشَد که اَرَبیده شُده باشَد.
... [مشاهده متن کامل]
اِسمِ مَصدَر = نامِ کارپایه
ثُلاثی = سه تایی
مُعَرَّب = اَرَبیده ، اَرَبی شُده
=واژونه : می پِندارَم اَز نِگَرِ لَبِش آسان تَر و رَوان تَر اَز واژگونه باشَد، وارونه هَم شایِسته اَست.
لَبِش : نامِ کارپایه هَم اَرز با تَلَفُّظ اَز کارواژه ی لَبیدَن ، گویا سِتاکِ سه تاییِ لَفَظَ هَمان لَب دَر پارسی باشَد که اَرَبیده شُده باشَد.
... [مشاهده متن کامل]
اِسمِ مَصدَر = نامِ کارپایه
ثُلاثی = سه تایی
مُعَرَّب = اَرَبیده ، اَرَبی شُده
خلاف - برخلاف - وارونه - وارونه وار - پسکی - ناهمسو
وارونه - ناهمسو - پسکی
به رغم به معنای برعکس نیست. به رغم، مترادف "علی رغم" است و "با این که" و "با وجود این که" معنی می دهد.
در گویش شهرستان بهاباد علاوه بر کلمات برعکس و وارونه از کلمه ی پسکی /pasaki/ نیز استفاده می شود اما واژه پس وارون /Pas varun/ به معنای برعکس و وارونه و پسکی، تنها برای پوشیدن لباس استفاده شود و به معنی پشت و رو کردن یا پشت و رو پوشیدن است
ناهمسو
برعکس، وارونه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)