برطیل

لغت نامه دهخدا

برطیل. [ ب ِ ] ( ع اِ ) سنگی دراز. ( مهذب الاسماء ). سنگ دراز. ( منتهی الارب ). || آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آژینه. اسکنه. ( ابن الاعرابی ). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. ( یادداشت مؤلف ). || رشوت. ج ، بَراطیل. ( منتهی الارب ). رشوه. ( زمخشری ). پاره : بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

سنگی دراز سنگ دراز .

فرهنگ عمید

۱. رشوه.
۲. سنگ دراز.
۳. سنگ مستطیل.
۴. آهن دراز.

پیشنهاد کاربران

بپرس