برشته کردن


معنی انگلیسی:
roast, to torrefy, to parch

مترادف ها

parch (فعل)
خشک شدن، بریان کردن، برشته کردن، نیم سوز کردن، تفتیدن، افتاب سوخته کردن

toast (فعل)
سرخ شدن، برشته کردن، بسلامتی کسی نوشیدن

brown (فعل)
قهوه ای کردن، برشته کردن

فارسی به عربی

اسمر
( برشته کردن (نان ) ) نخب

پیشنهاد کاربران

برشته حرف زدن ( ب رشته حرف زدن ) به معنای شمرده شمرده و دقیق حرف زدن و پرهیز از پراکنده گویی و آشفته گویی.

بپرس