برسخته. [ ب َ س َ / س ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) سنجیده : از آهو سخن پاک و پردخته گوی ترازو خرد ساز و برسخته گوی.اسدی ( گرشاسب نامه ).سخنهای برسخته بر بانگ سازتو گویی و او گوید از چنگ باز.نظامی.