لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
برطریق برمنوال بروجه . توضیح لازم الاضافه است .
پیشنهاد کاربران
بر وجه . [ ب َ وَ هَِ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) ( از: بر فارسی وجه عربی ) بطورِ. بطریق ِ. ( ناظم الاطباء ) . بر سبیل ِ : سیم کافی ناصح که خراج و جزیت . . . بر وجه استقصاء بستاند. ( کلیله و دمنه ) . - بر وجه تعجیل ؛ بچابکی . بطور چابکی . ( ناظم الاطباء ) .
از راهِ، به خاطرِ، برایِ
مثال: میزبان، برسبیلِ اعتذار، این بیت را بر زبان راند؛
یعنی: ( میزبان، برای عذرخواهی، این بیت را بازگو کرد. )
مثال: میزبان، برسبیلِ اعتذار، این بیت را بر زبان راند؛
یعنی: ( میزبان، برای عذرخواهی، این بیت را بازگو کرد. )
به طریقِ 🕵🏻♀️