لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
برساختن ؛ آماده شدن :
که برساز کامد گه رفتنت
سر آمد نژندی و ناخفتنت.
فردوسی.
که برساز تا سوی دشمن شوی
بکوشی و از تاختن نغنوی.
فردوسی.
که برساز کامد گه رفتنت
سر آمد نژندی و ناخفتنت.
فردوسی.
که برساز تا سوی دشمن شوی
بکوشی و از تاختن نغنوی.
فردوسی.
جعل کردن، واژه برساخته نیز از این بن واژه آمیخته ( =مصدر مرکب ) می آید.
این واژه بهترین برابر پارسی برای واژه بیگانه "جعل کردن" است.
این واژه بهترین برابر پارسی برای واژه بیگانه "جعل کردن" است.
با کمک تعاریف گذشته، تعریف جدیدی ساختن
آزمودن
دوباره سازی
از نو بنا کردن
از نو بنا کردن
مهیا کردن