برزیگر


مترادف برزیگر: برزکار، برزگر، برزه گر، دهقان، زارع، فلاح، کشاورز، کشت کار، کشتگر

متضاد برزیگر: ارباب

لغت نامه دهخدا

برزیگر. [ ب َ گ َ ] ( ص ، اِ مرکب ) ورزکار. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). دهقان. فلاح. کشاورز. برزگر. زارع. زراعت کننده. ( برهان ) ( آنندراج ) : مردمان وی [ دیلمان خاص ] همه لشکریند یا برزیگر. ( حدود العالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری وبرزیگر نباشند. ( حدود العالم ). و این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان و برزیگر. ( حدود العالم ).
ز برزیگری رستی و کار سخت
برآورد بخت تو زرین درخت.
فردوسی.
مساح میباید که از کرده و باغ بیرون نیاید تا برزیگر و معمار ارباب حاضر نشوند. ( تاریخ قم 108 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) زارع کشاورز زراعت کننده .
ورزکار دهقان .

فرهنگ عمید

= برزگر

پیشنهاد کاربران

قومی از تبار آلفرد کبیر پادشاه اسکاتلند که در سال 548میلادی از انگلستان و از طریق دریای مدیترانه و سیاه وارد شمال ایران شد و مسلمانان شدند و شاه مهدی سلسله برزیگریان را تأسیس نمود و توانست219سال حکومت
...
[مشاهده متن کامل]
کند این حکومت توسط مغول ها از بین رفت و چون مغول ها اسناد تاریخی را از بین می بردند اثری از این سلسله باقی نماند

بپرس