برزیق. [ ب ِ ] ( معرب ، اِ ) گروه مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جماعت. سوار. سواران. ( المعرب ). ج ،برازیق. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). و این فارسی معرب است. ج ، برازق. و رجوع به المعرب جوالیقی ص 55 شود.