برزیدن


معنی انگلیسی:
cultivate, manipulate

لغت نامه دهخدا

برزیدن. [ ب َ دَ ] ( مص ) ورزیدن است که مواظبت و مداومت کردن باشد در کاری. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). عمل کردن به. ( یادداشت مؤلف ): المحالمة؛ با کسی حلم برزیدن. ( المصادر زوزنی ). التحنف ؛ دین حنفی برزیدن. ( المصادر زوزنی ) : و امروز فرزندان او [ کیا کوشیار ] اندر نواحی قم مقام دارند و علم نجوم برزنند و بنده ایشان را بشهر قم دید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر اندر کاری است که پسندیده و ستوده باشد چون مکارم اخلاق برزیدن و علم آموختن و مانند این نبض صغیر باشد و حرکت چشم بر حال اعتدال. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت برزد... بی شبهت کور شود. ( کلیله و دمنه ). قطب الدین علی و امیر الائمه قاسم و زید روزگار در طلب قوت حلال و برزیدن علم همی گذراند. ( تاریخ بیهق ). و امانت برزد در گفتن و نوشتن. ( تاریخ بیهقی از تاریخ بیهق ) ( یادداشت مؤلف ). روباه بر آن ضررمصائب نمود و بر آن بلا و عنا جلادت برزید. ( سندبادنامه ص 328 ). تصبر و اصطبار میبرزید... ( سندبادنامه ص 329 ). چون برزگری بود که تخم در زمین پراکند و در تعهدبازو و قوت آب دادن غفلت برزد. ( سندبادنامه ص 33 و 34 ). || کشت کردن. زراعت کردن :
همه واذیج پر انگور و همه جای عصیر
زانچ برزیدن کنون بر بخورد برزگرا.
شاکر بخاری.

فرهنگ فارسی

ورزیدن، کاری را پیاپی کردن، مواظبت درکار
( مصدر ) مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن .
ورزیدن است که مواظبت و مداومت کردن باشد در کاری عمل کردن به .

فرهنگ معین

(بَ دَ ) (مص م . ) مواظبت کردن بر کاری .

فرهنگ عمید

کاری را پیاپی کردن، مواظبت و مداومت در کاری کردن.

واژه نامه بختیاریکا

( بُر زِیدِن ) جدا کردن گروهی ( از گوسفندان ) بصورت اتفاقی

مترادف ها

practice (فعل)
عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

practise (فعل)
ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

فارسی به عربی

ممارسة

پیشنهاد کاربران

بُرزیدن = گرامی داشتن ، ارج نهادن
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه برزیدن
معادل ابجد 273
تعداد حروف 6
تلفظ barzidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: varžītan] ‹ورزیدن› [قدیمی]
مختصات ( بَ دَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
برزیدنبرزیدنبرزیدنبرزیدنبرزیدن
واژه برزیدن
معادل ابجد 273
تعداد حروف 6
تلفظ barzidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: varžītan] ‹ورزیدن› [قدیمی]
مختصات ( بَ دَ ) ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
تمرین کردن
ورزشی را پیاپی انجام دادن
بُرزیدن:ترقی و ترفیع یافتن
بُرزاندن=ترقی و ترفیع دادن
واژگان واخنیده ( مشتق شده ) از این کارواژه:
1 - بُرزو ( بلند جایگاه )
2 - بُرزوانگ ( صدای بلند ) =بانگ
3 - بُرج ( دگرگونی آوایی ز/ج )

بپرس