برزوشیدن. [ ب َ دَ ] ( مص ) تراویدن. ( یادداشت مؤلف ) : تا مشک سیاه من سمن پوشیده ست خون جگرم بدیده برجوشیده ست شیری که بکودکی لبم نوشیده ست اکنون ز بناگوشم برزوشیده ست.عسجدی.