برزنگی

/barzangi/

مترادف برزنگی: سیاه زنگی، سیاه پوست، کاکا سیاه

لغت نامه دهخدا

برزنگی. [ ب َ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به برزنگ و آن شهری است از نواحی اران.
- غلام برزنگی ؛ سیاه برزنگی یا دده برزنگی ، با قدی سخت بلندو سبیلهای دراز بی تربیت و بی دانش و مایل بشهوات پست. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

منسوب به برزنگ و آن شهری است از نواحی اران غم برزنگی .

گویش مازنی

/barzangi/ سیاه - سیاه پوستی که رنگ براق پوستش به سیاهی مطلق نزدیک باشد

پیشنهاد کاربران

من تصور میکنم ریشه لغت سیاه برزنگی از سیاه زنگی است که لغت زنگ کوتاه شده زنگبار است که نام جزیره ای در شرق آفریقا است و در قرون و اعصار گذشته وقتی طی سفرهای دریایی برای تجارت به زنگبار میرفتند چون در آفریقا
...
[مشاهده متن کامل]
تجارت بردگان متداول بود برخی از آنجا برده میخریدند و به کشورهای عربی یا جنوب ایران آورده و خرید و فروش میکردند۔ این نام زنگی که منسوب به زنگ یا زنگبار است در مورد سیاهپوستان انتقالی از آفریقا مصداق دارد۔

انسان وحشتناک وسیاه

بپرس