[ویکی نور] بررسی مسائل کلی امامت، اثر ابراهیم امینی، پژوهشی است پیرامون مسائل کلی مربوط به امامت، از جمله عصمت و علم امام که به زبان فارسی و در دوران معاصر نوشته شده است.
کتاب با مقدمه و پیشگفتار مؤلف آغاز و مطالب در چهار بخش، تنظیم شده است.
نویسنده در ابتدا به تعریف امامت پرداخته و سپس، به بررسی موضوع امامت از نظر عقل و عصمت و علم امام پرداخته است.
در مقدمه، به بررسی جنبه های مختلف بحث از امامت پرداخته شده.و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است....
در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف هایی که اهل تسنن و عده ای از امامیه برای امامت کرده اند و در کتاب های کلام دیده می شود، نا تمام است و با معنای لغوی آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینی از پیغمبر(ص) در نگهداری دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته اند: امامت یعنی ریاست عامه در امور دین و دنیا برای شخصی از اشخاص. ابن خلدون می نویسد: خلافت یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته می شود و متصدی آن را امام و خلیفه می گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن می شود که این قبیل تعریف ها حقیقت معنای امامت را که عبارت است از پیشوایی مطلق و کلی در امور دینی و دنیوی ملت، تعریف نکرده اند، بلکه شمه ای از شئون امام را بیان کرده اند....
در تعریفی که از ابن خلدون نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازی را که به احکام و دستورهای دین عمل می کند و از حیث عمل پیشوای مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعی و سیاسی و حفظ و نگهداری قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصی هم به طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه های دینی واقعاً امامت و پیشوایی دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجری و حافظ احکام و قوانین الهی است. اما ممکن است شخصی امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به عنوان امام معرفی می کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصی که به تمام احکام و دستورهای دین عمل می کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهی از متدینین هم به او اقتدا می کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق می گیرند، لیکن پیشوایی او در زمانی است که به مقام خلافت و جانشینی منصوب نگشته است، چنین فردی را از حیث لغت می توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهی نیز خلافت صادق است، ولی امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصی را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهای معینی را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصی از حیث لغت می توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشوای در تمام شئون شمرده نمی شود....
کتاب با مقدمه و پیشگفتار مؤلف آغاز و مطالب در چهار بخش، تنظیم شده است.
نویسنده در ابتدا به تعریف امامت پرداخته و سپس، به بررسی موضوع امامت از نظر عقل و عصمت و علم امام پرداخته است.
در مقدمه، به بررسی جنبه های مختلف بحث از امامت پرداخته شده.و در پیشگفتار، به ضرورت وجود امام و اهمیت آن اشاره شده است....
در بخش نخست، به تعریف امامت پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است تعریف هایی که اهل تسنن و عده ای از امامیه برای امامت کرده اند و در کتاب های کلام دیده می شود، نا تمام است و با معنای لغوی آن مطابقت کامل ندارد. از باب نمونه، در تعریف امامت گفته اند: امامت عبارت است از خلافت و جانشینی از پیغمبر(ص) در نگهداری دین و حفظ حوزه مسلمین. همچنین گفته اند: امامت یعنی ریاست عامه در امور دین و دنیا برای شخصی از اشخاص. ابن خلدون می نویسد: خلافت یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین وسیاست دنیا و به این اعتبار خلافت و امامت گفته می شود و متصدی آن را امام و خلیفه می گویند. به نظر نویسنده، با این مطالب روشن می شود که این قبیل تعریف ها حقیقت معنای امامت را که عبارت است از پیشوایی مطلق و کلی در امور دینی و دنیوی ملت، تعریف نکرده اند، بلکه شمه ای از شئون امام را بیان کرده اند....
در تعریفی که از ابن خلدون نقل شده، خلافت و امامت به یک معنا گرفته شده است، اما به اعتقاد نویسنده، این دو با یکدیگر مترادف نیستند؛ زیرا ممکن است این دو معنا در یک شخص جمع شوند؛ مثلاً اگر پیغمبر، شخص برگزیده و ممتازی را که به احکام و دستورهای دین عمل می کند و از حیث عمل پیشوای مردم است، جانشین و خلیفه خودش قرار داده و زمام امور اجتماعی و سیاسی و حفظ و نگهداری قوانین شریعت را برعهده او قرار داد، چنین شخصی هم به طور حقیقت امام است هم خلیفه، هم در مورد به کار بستن قوانین و برنامه های دینی واقعاً امامت و پیشوایی دارد هم جانشین و خلیفه پیغمبر و مجری و حافظ احکام و قوانین الهی است. اما ممکن است شخصی امام باشد، اما خلیفه پیغمبر نباشد؛ چنان که قرآن شریف، حضرت ابراهیم را به عنوان امام معرفی می کند، بااینکه خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. همچنین اگر شخصی که به تمام احکام و دستورهای دین عمل می کند و به حقیقت و باطن احکام متحقق است و گروهی از متدینین هم به او اقتدا می کنند و از اعمال و گفتارش سرمشق می گیرند، لیکن پیشوایی او در زمانی است که به مقام خلافت و جانشینی منصوب نگشته است، چنین فردی را از حیث لغت می توان امام و پیشوا نامید اما خلیفه پیغمبر بر او صادق نیست. گاهی نیز خلافت صادق است، ولی امامت صادق نیست. اگر پیغمبر شخصی را جانشین و خلیفه خودش قرار داد و یک سلسله کارهای معینی را به او محول کرد که در غیاب او آنها را انجام دهد، بر چنین شخصی از حیث لغت می توان خلیفه پیغمبر اطلاق کرد، لیکن امام مطلق و پیشوای در تمام شئون شمرده نمی شود....
wikinoor: بررسی_مسائل_کلی_امامت