بردویدن

لغت نامه دهخدا

بردویدن. [ ب َ دَ دَ ] ( مص مرکب ) دویدن است در همه معانی. || بالا رفتن چنانکه پیچک بدرخت و دیوار :
چو پیل دمنده مر او را بدید
بکردار کوهی بر او بردوید.
فردوسی.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بررست و بردویدبر او بر بروز بیست.
ناصرخسرو.
|| به سوی چیزی بشتاب حمله بردن. و رجوع به دویدن شود.

پیشنهاد کاربران

بر دویدن ؛ بالا رفتن. بر رفتن. صعود کردن :
چون گوزن بدان دیوارها بردویدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
چو بیدبن که تناور شود به پنجه سال
به پنج روز به بالاش بر دود یقطین.
سعدی.

بپرس