بردوز
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
بَردُوز = از �بر � پسوند فعل ( مثل برافراشته، برخورد ) دوز �دوختن� تشکیل شده است
دوختن به معنای بخیه کردن، وصل کردن دو چیز به یکدیگر ، اتصال دو تکه پارچه با هم به وسیله نخ و سوزن
بر دوز یعنی شکافتن، باز کردن نخ و جدا کردن دو پارچه ای که قبلاً به هم دوخته شده آمد ، جدا کردن
... [مشاهده متن کامل]
چشم دوختن= چشم بر نداشتن از چیزی، نگاه ممتد به جایی ، زل زدن
چشم بردوز = چشم برداشتن، نگاه نکردن
مثال:
سر و چَشمی چُنین دلکش، تو گویی چَشم از بردوز؟
بُرو کاین وعظ بی معنی، مرا در سر نمی گیرد
� غزل 149 حضرت حافظ�
مصرع اول: سرو چشمی این چنین جذاب، تو چگونه می توانی بگویی که چشم بردار، نگاه نکن
دوختن به معنای بخیه کردن، وصل کردن دو چیز به یکدیگر ، اتصال دو تکه پارچه با هم به وسیله نخ و سوزن
بر دوز یعنی شکافتن، باز کردن نخ و جدا کردن دو پارچه ای که قبلاً به هم دوخته شده آمد ، جدا کردن
... [مشاهده متن کامل]
چشم دوختن= چشم بر نداشتن از چیزی، نگاه ممتد به جایی ، زل زدن
چشم بردوز = چشم برداشتن، نگاه نکردن
مثال:
سر و چَشمی چُنین دلکش، تو گویی چَشم از بردوز؟
بُرو کاین وعظ بی معنی، مرا در سر نمی گیرد
� غزل 149 حضرت حافظ�
مصرع اول: سرو چشمی این چنین جذاب، تو چگونه می توانی بگویی که چشم بردار، نگاه نکن