برداشته

لغت نامه دهخدا

برداشته. [ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی از برداشتن در تمام معانی. || مرفوع. مرفوعه. رفیع. بلند شده. مرتفع. بلند. افراخته : دیگر پرسید که بگوئید که آن چیست بزرگتر و برداشته تر از آسمان. ( ترجمه تفسیر طبری بلعمی ). || عدد رفع شده در اصطلاح ریاضی. ( التفهیم ). || برگزیده : و پوشیده نیست که ملوک برداشته و برگرفته یزدان اند. ( جهانگشای جوینی ). || محمول. حمل شده. بار شده.
- برداشته خاطر ؛ رنجیده و آزرده دل.( آنندراج ).
- برداشته داشتن ؛ سرپا گرفتن : تذریب ؛ برداشته داشتن زن بچه را تا قضای حاجت کند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بلند و حمل شده برده شده . ۲- کسی که از ترس سیاست و تنبیه فرار میکند شخصی که بجایی مقدس پناه میبرد .

فرهنگ عمید

۱. بلندشده.
۲. برده شده، حمل شده.

پیشنهاد کاربران

بپرس