نهادی که برداشت از خون کند
فرو داشتی بی جگر چون کند.
نظامی.
|| ترفیع. تجلیل. مقابل تنزیل و تذلیل ( فروداشت ). || کوچ. عزیمت. حرکت از جائی. مقابل فرود آمدن : بر سبزه زار چرخ بزد خیمه خیل روز
چون کاروان شام به برداشت کردساز.
اخسیکتی.
|| ( اصطلاح موسیقی ) نوعی از سازی است. ( آنندراج ). مقابل فروداشت. ( یادداشت مؤلف ). || ابتدای آواز یا ساز. بلند کردن آواز تا منتهای مقصود و فروداشت و پست کردن آن تا حد مقصود : از پی هر شامگهی چاشتی ست
آخر برداشت فروداشتی ست.
نظامی.
رجوع به نوبت مرتب شود. || آغاز. آغاز سخن. ابتدای کلام. شروع گفتار. ( یادداشت مؤلف ). || تحمل. || صبر. شکیبائی. ( آنندراج ). || سواری. ( غیاث اللغات ).